سرشک عاطفه
بخوان ترانه ی غربت که زار زار بگریم
بزن سه تار که با نا له ی سه تار بگریم
ز بی وفایی دوران مگو که سینه گرفته ست
بخوان که با دلت از جور روزگار بگریم
شرار عشق مرا پشت میله ها همه سوزاند
بزن که با تو در این گوشه ی حصار بگریم
همیشه چهره ی من از سرشک عاطفه خیس است
بزن که از غم این هجر ، آشکار بگریم
سرای سینه ی ما را بسوخت آتش هجران
بزن تو زخمه به تارت که داغدار بگریم
ز هجر یار ، نگاه بهار سرد و سیه شد
بزن دوباره که بر این شبان تار بگریم
زمانه با دل من یک نفس نبود موافق
بزن نوای مخالف که زار زار بگریم
هوای میکده ی ما همیشه بی طپش و سرد
بخوان دوباره سرودی که با نگار بگریم
نگار نگارین





